-
نسبت های حاشیه
نسبت های حاشیه نشان دهنده توانایی شرکت برای تبدیل فروش به سود در درجات مختلف اندازه گیری است.
حاشیه سود ناخالص
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.حاشیه سود ناخالص
ویژگیهای واژه
واژه: ناخالص سود ناخا.
در پیوند
بیشتر بدانید
این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.
فرهنگها
- :: لغتنامه دهخدا
- :: فرهنگ فارسی معین
- :: فرهنگ فارسی عمید
- :: واژگان مترادف و متضاد
- :: واژههای مصوّب فرهنگستان
- :: واژههای فارسی سره
- :: فرهنگ گنجواژه
- :: واژهنامه آزاد
- :: فرهنگ برندواژه
- :: اصطلاحات عامیانه
- :: فرهنگ نامها
- :: فرهنگ واژگان قرآن
- :: فرهنگ لغات علمی :: فرهنگ دفاعمقدس خرید -->
گویشها
- :: لهجه و گویش اصفهانی
- :: لهجه و گویش بختیاری
- :: لهجه و گویش تهرانی
- :: لهجه و گویش دزفولی
- :: لهجه و گویش گنابادی
- :: لهجه و گویش مازنی
دیکشنریها
-
:: آلمانی به فارسی
- :: انگلیسی به فارسی
- :: اسپانیایی به فارسی
- :: ایتالیایی به فارسی
- :: ترکی به فارسی
- :: روسی به فارسی
- :: عربی به فارسی
- :: فرانسوی به فارسی
- :: هندی به فارسی
- :: فارسی به آلمانی
- :: فارسی به انگلیسی
- :: فارسی به اردو
- :: فارسی به اسپانیایی
- :: فارسی به ایتالیایی
- :: فارسی به ترکی
- :: فارسی به روسی
- :: فارسی به عربی
- :: فارسی به فرانسوی
- :: فارسی به هندی -->
- :: انگلیسی به فارسی
- :: عربی به فارسی
- :: فارسی به انگلیسی
- :: فارسی حاشیه سود ناخالص به عربی
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سود ناخالص چیست؟
سود ناخالص (Gross Profit) به سودی که یک شرکت، پس از کسر هزینههای همراه با تولید یا فروش محصولاتش، یا هزینههایی که بهمنظور انجام سرویسها پرداخت کرده، شناسایی میکند، اطلاق میگردد.
سود ناخالص در صورت درآمد شرکتها دیده شده و میتوان آن را از طریق کاستن هزینهٔ بهای تمامشده کالاهای فروختهشده (The cost of goods sold – COGS) از درآمدها (فروش انجامشده) محاسبه کرد.
این موارد میتوانند در صورت درآمدی شرکت (Income Statement) دیده شوند. سود ناخالص همچنین میتواند تحت عنوان سود فروش (Sales profit) و یا درآمد ناخالص (Gross Income) نامبرده شود.
درک مفهوم سود ناخالص
سود ناخالص، میزان کاراییِ یک شرکت در استفاده از نیروی کار و مواد اولیه در تولید محصولات و یا ارائهٔ خدمات را ارزیابی میکند. این اندازهگیری معمولاً هزینههای متغیر را نیز دربرمیگیرد. این هزینهها، هزینههایی هستند که مقدار آنها بسته به میزان خروجیای که شامل موارد زیر میباشند، متغیر میباشد:
- مواد اولیه. (Materials)
- نیروی کار مستقیم، با در نظر گرفتن آن بهصورت ساعتی و یا وابسته به سطوح خروجیها.
- مبالغ کمیسیون پرداختشده به کارکنان بخش فروش. (Commissions of sales staff)
- هزینههای کارتهای اعتباری در خرید مشتریان. (Credit card fees on customer purchases)
- ابزارآلات، که شامل هزینه استهلاک (Usage – based depreciation) نیز میباشند.
- ابزارهایی که در محل تولید (Production Site) از آنها استفادهشده است.
- حملونقل کالاها. (Shipping)
فرمول محاسبه سود ناخالص به شرح زیر میباشد:
هزینهٔ بهای تمامشدهٔ کالای فروخته شده – درآمد = سود ناخالص
Gross Profit = Revenue – Cost of goods sold
همان طور که بهطور کلی گفته شد، سود ناخالص شامل هزینههای ثابت (Fixed costs – هزینههایی که باید فارغ از مقادیر خروجی شرکت پرداخت شوند) نمیباشند. هزینههای ثابت شامل هزینهٔ اجاره (rent)، هزینههای تبلیغات (Advertising)، هزینههای بیمه (Insurance)، دستمزد کارکنانی که بهصورت مستقیم در مسیر تولیدی درگیر نمیباشند و تدارکات مورد نیاز اداری (Office supplies) میباشد.
هر چند، باید در نظر گرفته شود که بخشی از این هزینههای ثابت، به هر واحد تولیدشده تحت عنوان هزینههای جذبشده (Absorption Costing)، اختصاص داده میشوند. که لحاظ کردن این هزینهها بهمنظور گزارشگری خارجی (External reporting) بهنحوی که طبق استانداردهای پذیرفتهشده حسابداری باشد (Generally Accepted Accounting Principles – GAAP)، مورد نیاز است.
برای مثال، اگر یک شرکت 10 هزار واحد از محصولی را در یک دورهٔ زمانی مشخص تولید کند، و مبلغ 30 هزار دلار را برای اجارهٔ ساختمان پرداخت نماید، هزینهٔ 3 دلاری در قیمت هر کالا تحت عنوان هزینهٔ جذبشده لحاظ میشود.
سود ناخالص (Gross Profit) نباید با سود عملیاتی (Operating profit) اشتباه گرفته شود، سودی که به آن مقادیر درآمد پیش از نرخهای بهره و اِعمال مالیات (earnings before interest and tax – EBIT) نیز اطلاق میگردد.
این سود، برابر با سود شرکت پیش از پرداخت بهرهها و مالیاتهای تصویبشده میباشد. سود عملیاتی از طریق کسر هزینههای عملیاتی (Operating expenses) از سود ناخالص بهدست میآید.
نکات کلیدی:
- سود ناخالص که به آن درآمد ناخالص (Gross Income) نیز اطلاق میگردد، از طریق کسر هزینهٔ بهای تمامشده کالاهای فروختهشده از درآمد حاصل شده، محاسبه میشود.
- سود ناخالص تنها شامل هزینههای متغیر میباشد و شامل هزینههای ثابت نمیباشد.
- سود ناخالص، مقدار کارآمدی یک شرکت در استفاده از نیروی کار و همچنین مواد اولیه در تولید کالاها و یا ارائهٔ سرویسها ارزیابی میکند.
سود ناخالص در مقابل حاشیهٔ سود ناخالص
سود ناخالص میتواند بهمنظور محاسبه کردن معیاری تحت عنوان حاشیهٔ سود ناخالص (Gross Profit Margin) مورد استفاده قرار گیرد. این معیار بهمنظور بررسی کارآمدی تولیدی (Production efficiency) یک شرکت در طی زمان، مفید میباشد.
مقایسهٔ ساده سود ناخالصی که سالبهسال و یا با بازهٔ زمانی 3 ماهه تولیدشده است میتواند گمراهکننده باشد، زیرا سود ناخالص میتواند در صورت کاهش حاشیهٔ ناخالص (Gross margins)، افزایش پیدا کند. این اتفاق میتواند موضوعی نگرانکننده برای شرکت باشد و آن را در وضعیتی بحرانی قرار دهد.
باوجود اینکه این عبارات شبیه به یکدیگر هستند (و در برخی از حاشیه سود ناخالص مواقع بهجای یکدیگر استفاده میشوند) حاشیهٔ ناخالص با حاشیه سود ناخالص یکسان نیست. سود ناخالص با واحد پول رسمی یک کشور بیان میشود، در حالی که حاشیهٔ سود ناخالص با درصد بیان میگردد. فرمول محاسبهٔ حاشیهٔ سود ناخالص به شرح زیر است:
درآمد / (هزینه بهای تمام شده کالای فروخته شده – درآمد) = حاشیه ناخالص
Gross Margin= (Revenue−Cost of Goods Sold) / Revenue
مثالهایی از نحوهٔ استفاده از سود ناخالص
در ادامه مثالی از نحوهٔ محاسبهٔ سود ناخالص و حاشیهٔ سود ناخالص، با استفاده از صورت درآمد (Income State) شرکت فورد (Ford Motor Co.) در سال 2018 مشاهده میکنید:
صورت درآمد شرکت فورد در سال 2018 (تمامی مبالغ به میلیون دلار است)، منبع: Investopedia
بهمنظور محاسبه کردن سود ناخالص، ما ابتدا هزینهٔ بهای کالاهای فروخته شده را اضافه میکنیم، که جمع ارقام را به 126584 میلیون دلار میرساند. ما در این حاشیه سود ناخالص حالت، فروش (Selling) هزینههای مدیریت (Administrative expenses) و دیگر هزینهها را در نظر نمیگیریم. زیرا این هزینهها بهطور معمول جزو هزینههای ثابت (Fixed costs) دستهبندی میشوند. در ادامه هزینهٔ کالاهای فروختهشده را از درآمد بهدست آمده کم میکنیم تا بتوانیم به سود ناخالص بهدست آمده برسیم:
25,216$ = 126,584$ – 151,800$
برای بهدست آوردن حاشیهٔ سود ناخالص، مبلغ سود ناخالص بهدست آمده در مرحلهٔ قبل را بر مقادیر کل درآمد (total revenues) تقسیم میکنیم تا مقدار حاشیهٔ سود ناخالص را محاسبه کنیم.
16.61% = 151,800$ / 25,216$
این درصد با حاشیهٔ سود ناخالص ثبتشده در صنعت خودروسازی که در حدود 14٪ است، مقایسهشده و نشان میدهد که شرکت فورد با بهینگی بیشتری نسبت به همتایان خود، بهفعالیت میپردازد.
محدودیتهای استفاده از سود ناخالص
صورت درآمد استانداردشده (Standardized income statement) که توسط سرویسهای اطلاعات مالی (Financial Data Services) تهیه میشود، ممکن است مقادیر سود ناخالص را با تفاوتهایی نشان دهند.
رکود بزرگ چیست؟
این صورتهای گزارششده میتوانند سود ناخالص را بهعنوان یک آیتم جداشده در خطی جدا نمایش دهند، اما این نوع از صورتها، تنها برای شرکتهای عمومی قابلدسترسی میباشند.
سرمایهگذارانی که درآمدهای یک شرکت خصوصی را بررسی میکنند باید خود را با هزینهها (Cost) و موارد هزینهای (Expense items) که در یک ترازنامه غیراستاندارد (non – Standardized Balance Sheet) ذکر میشوند تطبیق دهند و آنها را در محاسبات مقادیر سود ناخالص در نظر نگیرند
سوالات و نظرات خود را در قسمت دیدگاهها با دیجی کوینر به اشتراک بگذارید.
تیم تحریریه دیجی کوینر
این مقاله به کوشش هیئت تحریریه دیجی کوینر تولید شده است. تک تک ما امیدواریم که با تلاش خود، تاثیری هر چند کوچک در آگاه سازی فعالان حوزه رمز ارزها و بازارهای مالی داشته باشیم.
حاشیه سود (Profit Margin) چیست و چگونه محاسبه میشود؟
حاشیه سود یا Profit Margin یکی از نسبتهای سودآوری است که معمولا برای سنجش میزان درآمدزایی یک شرکت یا فعالیت تجاری مورد استفاده قرار میگیرد. این معیار نشان میدهد که چند درصد از فروش به سود تبدیل شده است. به عبارت ساده، عدد کنار این درصد نشان میدهد که چه مقدار سود برای هر دلار (یورو یا هر ارز دیگری) در فروش یک کسبوکار به دست آمده است. به عنوان مثال، اگر یک کسبوکار گزارش دهد که در سهماهه اخیر به حاشیه سود ۳۵ درصدی دست یافته، به این معنی است که برای هر دلار فروش ایجاد شده، خالص ۰/۳۵ دلار درآمد داشته است.
انواع مختلفی از حاشیه سود وجود دارد. با این حال، در استفاده روزمره، معمولا به حاشیه سود خالص اشاره میکنیم. این مهم در نتیجه نهایی که شرکت پس از اینکه همه هزینهها، از جمله مالیات و موارد اضافی را از درآمد خارج کرد، مشخص میشود. در متن پیش رو به بررسی فرمولها و انواع این نوع سوددهی پرداختیم تا درک بهتر این موضوع را برای شما آسان کنیم.
مبانی حاشیه سود
کسبوکارها و افراد در سراسر جهان، فعالیتهای اقتصادی انتفاعی را با هدف ایجاد سود انجام میدهند. با این حال، اعداد مطلق – مانند فروش ناخالص X میلیون دلار، هزینههای تجاری Y هزار دلار یا درآمد Z دلار – نمیتواند تصویری روشن و واقعبینانه از سودآوری و عملکرد یک کسبوکار ارائه دهد. چندین معیار کمی مختلف برای محاسبه سود (یا زیان) کسبوکار به کار میرود که ارزیابی عملکرد یک کسبوکار را در دورههای زمانی مختلف یا مقایسه آن با رقبا آسانتر میکند. این اقدامات حاشیه سود نامیده میشوند.
در حالی که کسبوکارهای اختصاصی، مانند مغازههای محلی، ممکن است حاشیه سود را به تعداد دفعات دلخواه خود محاسبه کنند (مانند هفتگی یا دو هفته یکبار)، کسبوکارهای بزرگ از جمله شرکتهای بازرگانی، موظفاند آن را مطابق با بازههای زمانی استاندارد گزارش (مانند سهماهه یا سالانه) گزارش دهند. کسبوکارهایی که با پول قرض شده کار میکنند ممکن است ملزم به محاسبه و گزارش آن به وامدهنده (مانند بانک) به صورت ماهانه به عنوان بخشی از روشهای استاندارد باشند.
سود یا حاشیه سود چهار سطح دارد:
- سود ناخالص
- سود عملیاتی
- سود قبل از مالیات
- سود خالص
این موارد در صورت درآمد شرکت به ترتیب زیر منعکس شده است: شرکت درآمد فروش را دریافت کرده، سپس هزینههای مستقیم محصول خدمات را پرداخت میکند. آنچه باقی مانده حاشیه ناخالص است. سپس هزینههای غیرمستقیم مانند دفتر مرکزی شرکت، تبلیغات، تحقیق و توسعه را پرداخت میکند. آنچه باقی مانده حاشیه عملکرد است. سپس سود بدهی را پرداخت میکند حاشیه سود ناخالص و هرگونه هزینه یا ورودی غیرمعمول غیرمرتبط با کسبوکارها اصلی شرکت را با حاشیه قبل از مالیات باقی مانده اضافه یا کم میکند. سپس مالیات میپردازد و حاشیه خالص را که به عنوان درآمد خالص نیز شناخته میشود، باقی میگذارد.
انواع حاشیه سود
اجازه دهید انواع مختلف حاشیه سود را با دقت بیشتری بررسی کنیم.
۱- حاشیه سود ناخالص
با فروش شروع کنید و هزینههایی را که مستقیما مربوط به ایجاد یا ارائه محصول یا خدمات مانند مواد اولیه، نیروی کار و غیره است، بردارید. این هزینهها معمولا به عنوان “هزینه کالاهای فروخته شده” یا “حاشیه سود ناخالص هزینه محصولات فروخته شده” یا ” هزینه فروش” شناخته میشوند. در صورت داشتن درآمد مناسب، شما حاشیه ناخالص دریافت میکنید. محاسبه آن بر اساس فروش هر محصول انجام میشود. حاشیه ناخالص برای شرکتی که مجموعه محصولات خود را تجزیهوتحلیل میکند (هرچند این دادهها با عموم به اشتراک گذاشته نمیشود) مفید است، اما به طور کلی حاشیه ناخالص تصویر ناخالص سودآوری یک شرکت را نشان میدهد.
۲- حاشیه سود عملیاتی
با کسر هزینههای فروش، هزینههای عمومی، اداری یا عملیاتی، از میزان سود ناخالص یک شرکت، ما حاشیه سود عملیاتی دریافت میکنیم که به عنوان سود قبل از بهره و مالیات یا EBIT شناخته میشود. در نتیجه رقم درآمد موجود برای پرداخت بدهی و دارایی صاحبان کسبوکارها و همچنین بخش مالیاتی، سود حاصل از عملیات اصلی و مستمر یک شرکت است. این سود اغلب توسط بانکداران و تحلیلگران جهت ارزشگذاری کل یک شرکت برای خریدهای احتمالی مورد استفاده قرار میگیرد.
۳- حاشیه سود قبل از مالیات
درآمد عملیاتی را کسر کرده و هزینه سود را با افزودن هرگونه درآمد از سود، حساب کنید. اقلام غیرتکراری مانند سود یا زیان ناشی از عملیات متوقف شده را تعدیل کنید و سود قبل از مالیات یا درآمد قبل از مالیات (EBT) داشته باشید. سپس بر درآمد تقسیم کنید تا حاشیه سود پیش مالیات را به دست آورید.
حاشیه سود قبل از مالیات، همه سطوح از سود باقی مانده را با فروش مقایسه میکند. به عنوان مثال، ۴۲ درصد حاشیه ناخالص به این معنی است که به ازای هر ۱۰۰ دلار درآمد، شرکت ۵۸ دلار هزینههایی را که مستقیما به تولید محصول یا خدمات مرتبط است، پرداخت میکند و ۴۲ دلار به عنوان سود ناخالص باقی میماند.
۴- حاشیه سود خالص
حاشیه سود خالص با تقسیم سود خالص بر فروش خالص یا تقسیم درآمد خالص بر درآمد حاصل از یک دوره زمانی معین محاسبه میشود. در زمینه محاسبه حاشیه سود، سود خالص و درآمد خالص به جای یکدیگر استفاده میشود. به طور مشابه، فروش و درآمد به جای یکدیگر استفاده خواهند شد. سود خالص با کسر تمام هزینههای مربوط از جمله هزینههای مربوط به مواد اولیه، کار، عملیات، اجاره، پرداخت سود و مالیات از مجموع درآمد ایجاد شده تعیین میشود. فرمول اصلی محاسبه این مورد به این شرح است:
حاشیه سود
کسب و کارها و اشخاص در سراسر جهان، فعالیت های اقتصادی را با هدف سوددهی انجام می دهند. با این حال، اعداد مطلق – مانند X میلیون دلار ارزش فروش ناخالص، Y هزار دلار هزینه های کسب و کار یا Z دلار درآمد – نمی توانند معیاری شفاف و واضح برای سوددهی یک سازمان و عملکرد آن باشد.
معیار های متنوعی برای سنجش درآمدها یا زیان های یک کسب و کار وجود دارد، که محاسبه ی عملکرد یک سازمان در بازه های زمانی مختلف، یا مقایسۀ آن با رقبا را آسان می کند.
حاشیه ی سود یکی از نسبت های سوددهی است که معمولاً برای سنجش میزان سوددهی یک کسب و کار، از آن بهره می گیرند. این نشان دهنده ی درصد سوددهی کالاهای به فروش رفته می باشد.
در حالی که کسب و کارهای محلی، مانند فروشگاه های محلی، حاشیه ی سود خود را در بازه ی مدنظر خودشان (معمولاً هفتگی یا دو هفته ای) محاسبه می کنند، کسب و کارهای بزرگ، شامل سازمان ها و شرکت های بزرگ، باید حاشیه ی سود خود را مطابق الگوهای زمانی استاندارد (مانند ماهانه، فصلی یا سالانه) گزارش دهند. کسب و کارهایی که با تسهیلات کار می کنند، باید آنرا محاسبه و به سازمان وام دهنده (مانند بانکها و موسسات مالی) در بازه ی ماهانه به عنوان بخشی از مراحل استاندارد گزارش دهند.
حاشیه ی سود به دو بخش حاشیه ی سود ناخالص و خالص تقسیم می شود. از تقسیم سود خالص بر فروش خالص، یا تقسیم درآمد خالص بر درآمد در یک بازه ی زمانی خاص محاسبه می گردد. در محتوای محاسبات حاشیه ی سود، درآمد خالص و سود خالص به جای یکدیگر استفاده می شوند. همچنین در رابطه با فروش خالص و درآمد در یک بازه ی زمانی مشخص نیز این کار را انجام می دهند. سود خالص از طریق کسر سود ناخالص از تمامی هزینه ها، مانند هزینه های مواد خام، نیروی کار، عملیات ها، اجاره ها، پرداخت بهره و مالیات بدست می آید.
شیرجه ای عمیق به حاشیه ی سود – نشانگر استاندارد سوددهی
برای به حداکثر حاشیه سود ناخالص رساندن حاشیۀ سود که به عنوان <(هزینه ها/فروش خالص) – 1>محاسبه می شود، باید نتیجه ی تقسیم هزینه ها به سود خالص را به حداقل رساند که با کاهش هزینه ها و افزایش فروش انجام می شود.
در تئوری باید گفت، که افزایش فروش، با افزایش قیمت ها یا حجم فروش یا هر دو مورد امکان پذیر است. در عمل، افزایش قیمت ها فقط از طریق کاهش تعداد رقبا در بازار انجام شده، در حالی که حجم فروش به عوامل پویای بازار، مانند تقاضای کلی، درصد سهم کسب و کار در بازار، موقعیت فعلی رقبا و اتفاقات آتی بستگی دارد.
در هر سناریو، این عاملی برای صاحبان کسب و کار بوده که به تطابق قیمت، حجم و کنترل هزینه ها کمک می کند. اساساً، حاشیه ی سود به عنوان یک نشانگر برای تخصص صاحبان یک کسب و کار یا مدیران آن در استراتژی های قیمت گذاری با هدف افزایش فروش، و راندمان کنترل هزینه ها با هدف رساندن آنها به حداقل، نقش ایفا می کند.
موارد استفاده از حاشیه ی سود
خارج از کسب و کارهای شخصی، از حاشیه ی سود برای نشان دادن پتانسیل سوددهی بخش های بزرگ تر و مجموع بازارهای ملی یا بین المللی نیز استفاده می شود.
اساساً، حاشیه ی سود تبدیل به معیاری جهانی برای پتانسیل سودسازی شده و در نوع خود، نشانگری سطح بالا می باشد.
سرمایه گذارانی که به دنبال سرمایه گذاری در استارتاپ می باشند، می توانند حاشیه ی سود خدمت/ کالای مورد نظر را محاسبه کنند
سازمان های بزرگی که برای افزایش نقدینگی پول قرض می گیرند، باید مقدار استفاده شده از سرمایۀ مقروض را گزارش دهند، و این به سرمایه گذاران کمک می کند که حاشیه ی سود را با کاهش هزینه یا افزایش فروش یا ترکیبی از این دو بیابند
این نسبت بخشی جدایی ناپذیر از ارزشیابی حقوق سهامداران در بازار اولیه برای عرضۀ اولیۀ عمومی است.
این از اولین ارقام کلیدی بوده که در نتایج فصلی سازمان های لیست شده از آن نام برده می شود
کسب و کارهای شخصی، مانند یک فروشگاه کوچک، می توانند آن را برای دریافت یا بازپرداخت وام به بانک ها و سایر وام دهندگان گزارش دهند
سرمایه گذاران هنگام مقایسه ی دو یا چند ریسک برای شناخت بهترین آنها، به همراه چند پارامتر دیگر از آن استفاده می کنند
برای مطالعه ی الگوهای فصلی و عملکرد کسب و کار در بازه های زمانی مختلف به کار گرفته می شود
صاحبان کسب و کار، مدیران سازمان ها و مشاوران خارجی از آن برای شناسایی مشکلات عملیاتی و بهبود عملکرد کسب و کار از آن بهره می گیرند
سازمان های بزرگی که بخش های مختلف کسب و کار، خطوط تولید، فروشگاه ها یا امکانات در سراسر جهان را اداره می کنند، می توانند از حاشیۀ سود برای احتساب عملکرد هر واحد و مقایسۀ آنها با یکدیگر استفاده کنند
با این حال، حاشیه ی سود تنها حاشیه سود ناخالص عامل مقایسه ی کسب و کارهای مختلف نیست، چرا که عملیات هر کدام با یکدیگر متفاوت است. معمولاً هر کسب و کاری با حاشیه ی سود پایین، مانند خرده فروشی و حمل و نقل، حجم معاملات و و در نهایت سود بالایی دارند. کالاهای گران قیمت حاشیه سود ناخالص و لوکس، فروش کمی دارند، اما به دلیل سود بالا به ازای هر واحد دارای حاشیه ی سود بالایی می باشند.
از وقتی که سود و هزینه ها بخشی از محاسبه ی حاشیه ی سود شده اند، پیشنهاد می شود که از این رقم برای مقایسه ی یک کسب و کار با رقبای خود در بخش مشابه استفاده شود. با اینکه هر بخش از صنایع، مدل های به خصوصی را دنبال کرده و سودهای مختلفی داشته که با تغییرات فصول سال، عملکرد متفاوتی دارند، هنگام مقایسه ی کسب و کارهای متفاوت باید این موضوع را در نظر گرفت.
در حالی که حاشیه ی سود، فقط به حاشیه ی خالص برمی گردد، متغیرهای مشابه دیگر که برای محاسبه ی حاشیه های سود استفاده می شوند، شامل حاشیه ی سود ناخالص که از تقسیم سود ناخالص بر درآمد حاصل شده، حاشیۀ عملیاتی که با تقسیم سود عملیاتی بر درآمد به دست آمده، حاشیه ی سود قبل از مالیات که از تقسیم سود قبل از مالیات بر درآمد حاصل شده، یا حاشیه ی خالص که از تقسیم سود خالص بر درآمد کل به دست می آید، می باشند. سرمایه گذاران و محققان، ترکیبی از این چند نسبت را در نظر می گیرند تا نتیجه های معنادار بگیرند.
نسبت های سودآوری و اندازه گیری قدرت سود یک شرکت
نسبت های سودآوری معیارهای مالی هستند که توسط تحلیلگران و سرمایه گذاران برای اندازه گیری و ارزیابی توانایی یک شرکت برای ایجاد سود نسبت به درآمد، دارایی های ترازنامه، هزینه های عملیاتی و حقوق صاحبان سهام در یک دوره زمانی خاص استفاده می شوند. آنها نشان می دهند که یک شرکت تا چه اندازه از دارایی های خود برای تولید سود و ارزش برای سهامداران استفاده می کند.
اغلب شرکت ها معمولاً به دنبال نسبت یا ارزش بالاتر هستند، زیرا معمولاً به این معنی است که کسب و کار با ایجاد درآمد، سود و جریان نقدی عملکرد خوبی دارد. این نسبت ها زمانی بیشترین کاربرد را دارند که در مقایسه با شرکت های مشابه یا در مقایسه با دوره های قبلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. متداول ترین نسبت های سودآوری در زیر مورد بررسی قرار می گیرند.
انواع مختلف نسبت های سودآوری چیست؟
نسبت های سودآوری مختلفی وجود دارد که توسط شرکت ها برای ارائه بینش مفید در مورد رفاه مالی و عملکرد تجارت استفاده می شود.
همه این نسبت ها را می توان به دو دسته تعمیم داد که به شرح زیر است:
-
نسبت های حاشیه
نسبت های حاشیه نشان دهنده توانایی شرکت برای تبدیل فروش به سود در درجات مختلف اندازه گیری است.
بیشترین استفاده از نسبت های سودآوری و اهمیت آنها چیست؟
اکثر شرکت ها هنگام تجزیه و تحلیل بهره وری کسب و کار، با مقایسه درآمد با فروش، دارایی و حقوق صاحبان سهام، به نسبت های سودآوری اشاره می کنند.
شش مورد از رایج ترین نسبت های سودآوری عبارتند از:
حاشیه سود ناخالص – سود ناخالص را با درآمد فروش مقایسه می کند. این نشان می دهد که یک کسب و کار با در نظر گرفتن هزینه های مورد نیاز برای تولید کالاها و خدمات چقدر درآمد دارد. نسبت حاشیه سود ناخالص بالا نشان دهنده کارایی بالاتر عملیات اصلی است، به این معنی که همچنان می تواند هزینه های عملیاتی، هزینه های ثابت، سود سهام و استهلاک را پوشش دهد، در حالی که سود خالص را نیز برای کسب و کار فراهم می کند. از سوی دیگر، حاشیه سود کم نشان دهنده هزینه بالای کالاهای فروخته شده است که می تواند به سیاست های خرید نامطلوب، قیمت های پایین فروش، فروش پایین، رقابت سخت در بازار یا سیاست های ارتقای فروش اشتباه نسبت داده شود.
EBITDA مخفف Earnings Before Interest, Taxes, Depreciation, and Amortization است. این نشان دهنده سودآوری یک شرکت قبل از در نظر گرفتن اقلام غیر عملیاتی مانند بهره و مالیات و همچنین موارد غیر نقدی مانند استهلاک است. مزیت تجزیه و تحلیل حاشیه EBITDA یک شرکت این است که به راحتی می توان آن را با سایر شرکت ها مقایسه کرد زیرا هزینه هایی که ممکن است نوسان یا تا حدودی اختیاری باشند را حذف می کند. نقطه ضعف حاشیه EBTIDA این است که می تواند بسیار متفاوت از سود خالص و تولید جریان نقدی واقعی باشد که شاخص های بهتری برای عملکرد شرکت هستند. EBITDA به طور گسترده در بسیاری از روش های ارزش گذاری استفاده می شود.
حاشیه سود عملیاتی – به سود به عنوان درصدی از فروش قبل از کسر هزینه بهره و مالیات بر درآمد نگاه می کند. شرکت هایی که حاشیه سود عملیاتی بالایی دارند عموماً برای پرداخت هزینه های ثابت و بهره تعهدات مجهز تر هستند، شانس بیشتری برای زنده ماندن از رکود اقتصادی دارند و نسبت به رقبای خود که حاشیه سود کمتری دارند، توانایی بیشتری برای ارائه قیمت های پایین تر دارند. حاشیه سود عملیاتی اغلب برای ارزیابی قدرت مدیریت یک شرکت استفاده می شود، زیرا مدیریت خوب می تواند سودآوری شرکت را با مدیریت هزینه های عملیاتی آن به طور قابل ملاحظه ای بهبود بخشد.
حاشیه سود خالص نتیجه نهایی است. به درآمد خالص یک شرکت نگاه می کند و آن را به کل درآمد تقسیم می کند. این تصویر نهایی از میزان سودآوری یک شرکت پس از در نظر گرفتن تمام هزینه ها، از جمله بهره و مالیات، ارائه می دهد. دلیل استفاده از حاشیه سود خالص به عنوان معیار سودآوری این است که همه چیز را در نظر می گیرد. نقطه ضعف این معیار این است که شامل “سر و صدای” زیادی مانند هزینه ها و سود های یکباره است که مقایسه عملکرد یک شرکت با رقبای خود را دشوارتر می کند.
حاشیه جریان نقدی – رابطه بین جریان های نقدی حاصل از فعالیت های عملیاتی و فروش تولید شده توسط کسب و کار را بیان می کند. توانایی شرکت در تبدیل فروش به پول نقد را اندازه گیری می کند. هر چه درصد جریان نقدی بیشتر باشد، نقدینگی بیشتری از فروش برای پرداخت تامین کنندگان، سود سهام، خدمات آب و برق و بدهی خدمات و همچنین خرید دارایی های سرمایه ای در دسترس است. با این حال، جریان نقدی منفی به این معنی است که حتی اگر کسب و کار در حال فروش یا سود باشد، باز هم ممکن است ضرر کند. در نمونه شرکتی با جریان نقدی ناکافی، شرکت ممکن است تصمیم بگیرد وجوه قرض کند یا از طریق سرمایه گذاران پول جمع آوری کند تا عملیات را ادامه دهد.
مدیریت جریان نقدی برای موفقیت یک شرکت بسیار مهم است، زیرا همیشه داشتن جریان نقدی کافی، هم هزینه ها را به حداقل می رساند (به عنوان مثال، از کارمزد تأخیر در پرداخت و هزینه های بهره اضافی جلوگیری می کند) و هم شرکت را قادر می سازد از هر گونه سود اضافی یا فرصت های رشدی که ممکن است به وجود بیاید استفاده کند (مثلاً فرصتی برای خرید با تخفیف قابل توجه موجودی رقیبی که از کار خارج می شود).
بازده دارایی ها (ROA)، همانطور که از نام آن پیداست، درصد سود خالص را نسبت به کل دارایی های شرکت نشان می دهد. نسبت ROA به طور خاص نشان می دهد که یک شرکت چقدر سود پس از مالیات را به ازای هر یک دلار از دارایی های خود تولید می کند. همچنین شدت دارایی یک تجارت را اندازه گیری می کند. هرچه سود به ازای هر دلار دارایی کمتر باشد، شرکت دارای دارایی بیشتری در نظر گرفته می شود. شرکت های دارای دارایی بالا به سرمایه گذاری های کلان برای خرید ماشین آلات و تجهیزات نیاز دارند تا درآمد کسب کنند. نمونه هایی از صنایعی که معمولاً دارای دارایی زیادی هستند شامل خدمات مخابراتی، خودروسازان و راه آهن می شود. نمونه هایی از شرکت هایی که دارایی کمتری دارند، آژانس های تبلیغاتی و شرکت های نرم افزاری هستند.
بازده حقوق صاحبان سهام (ROE) – بیانگر درصد درآمد خالص نسبت به حقوق صاحبان سهام، یا نرخ بازده پولی است که سرمایه گذاران سهام در تجارت گذاشته اند. نسبت ROE نسبتی است که به ویژه توسط تحلیلگران و سرمایه گذاران سهام مشاهده می شود. نسبت ROE بالای مطلوب اغلب به عنوان دلیلی برای خرید سهام یک شرکت ذکر می شود. شرکت هایی که بازده سهام بالایی دارند معمولاً توانایی بیشتری در تولید پول نقد در داخل دارند و بنابراین کمتر به تأمین مالی بدهی وابسته هستند.
بازده سرمایه ی سرمایه گذاری شده (ROIC) اندازه گیری بازدهی است که توسط همه تامین کنندگان سرمایه، از جمله دارندگان اوراق قرضه و سهامداران ایجاد می شود. این نسبت شبیه به نسبت ROE است، اما از نظر دامنه گسترده تر است، زیرا شامل بازدهی است که از سرمایه عرضه شده توسط دارندگان اوراق قرضه ایجاد می شود.
فرمول ROIC ساده شده را می توان به صورت زیر محاسبه کرد:
EBIT x (1 – نرخ مالیات) / (ارزش بدهی + ارزش + حقوق صاحبان سهام)
EBIT به این دلیل استفاده می شود که نشان دهنده درآمد ایجاد شده قبل از کسر هزینه های بهره است و بنابراین نشان دهنده درآمدهایی است که در دسترس همه سرمایه گذاران است، نه فقط برای سهامداران.
مدل سازی مالی (فراتر از نسبت های سودآوری)
در حالی که نسبت های سودآوری مکانی عالی برای شروع در هنگام انجام تجزیه و حاشیه سود ناخالص تحلیل مالی هستند، نقص اصلی آنها این است که هیچ یک از آنها کل تصویر را در نظر نمی گیرند. یک راه جامع تر برای ترکیب همه عوامل مهمی که بر سلامت مالی و سودآوری شرکت تأثیر می گذارند، ساخت یک مدل DCF است که شامل 3-5 سال نتایج تاریخی، یک پیش بینی 5 ساله، یک ارزش پایانی و ارائه خالص فعلی (NPV) است.
کلام آخر
مدیریت امور مالی کسب و کار علاوه بر تلاش برای دستیابی و حفظ سودآوری، می تواند دست و پا گیر باشد. اما همانطور که آموختیم، نسبت های سودآوری هنگام اندازهگیری موفقیت و کشف مناطقی از کسب و کار شما که نیاز به توجه دارند، سودمند هستند. با استفاده از نرم افزارهای حسابداری شرکت پژواک که بصورت تخصصی برای شغل شما آماده سازی شده است می توانید تمامی امور مالی خود را بصورت ساده مدیریت کنید.
دیدگاه شما